نقدی بر ایده تشکیل صنف هنری، منافع بساز-بفروش ها در میان است؟
به گزارش مجله آراد، به گزارش خبرنگاران، سعید فلاح فر هنرمند و کارشناس حوزه تجسمی در یادداشتی به مباحث مرتبط با لزوم فعالیت صنفی در حوزه تجسمی در محافل رسانه ای واکنش نشان داده است.
در متن این یادداشت با عنوان نظام صنفی برای هنر قالبی می خوانیم؛
این روزها از تریبون های مختلف و از زبان برخی تئوریسین های فرهنگی، به کرات طرح های فرهنگی ـ هنری ظاهراً تازه ای با عباراتی مثل؛ صنف و صنوف هنری و یا نظام هنرمندی به گوش می رسد که گویا این آخری از ترکیبی مثل نظام مهندسی، نظام معماری، نظام پرستاری و... عاریه گرفته شده است.
این رویکرد، با نمایی بسیار فاخر و متفکرانه را از دو جهت می توان آنالیز کرد:
یک:
صِنف یا رَسته، انجمنی است که از سوی گروهی از افراد دارای یک حرفه و پیشه تشکیل می شود تا از این راه به بهبود کیفیت و بالابردن سطح کیفی مجموعه واحدها، در کنار معین تدابیری برای مقابله با تخلفات و همچنین انجام وظیفه اطلاع رسانی درباره اتفاقات حوزه های مرتبط با حرفه موردنظر، کمک رساند. یکی از ویژگی های اساسی بازارها، تشکل بازاریان در انجمن های صنفی، یعنی اصناف بوده است. این انجمن ها و اتحادیه های صنفی اصولاً به صاحبان حرفه ها تشکل می بخشند و دارای وظایف اجتماعی وسیعی نیز هستند. توزیع کالاها از جمله اصلی ترین مسئولیت هایی است که به عهده اصناف است. شکل گیری اصناف در ایران قدمتی چند هزار ساله دارد. این قدمت باز می شود به دوران حکومت هخامنشیان که مردم را به گروه ها و طبقات مختلف از جمله کسبه و اصناف و... طبقه بندی می کردند.
گذشته از تاثیرات اجتماعی (گاهی تا حد سازماندهی شورش های بزرگ سیاسی) نمی توان از خاطر برد که؛ بهبود وسایل و امکانات ارتباطی، توسعه تجارت، و بالاخره ظهور سرمایه داری و مقاطعه کاری به نظام صنفی انتها داد.
اصناف کوشیدند که انحصارات خود را حفظ کرده و با هر تغییری مخالفت ورزند. روند نظام صنفی با مرور زمان سخت و پیچیده شده و گرایش به موروثی کردن عضویت (شما بخوانید مافیای صنفی)، بروز یافت. در نتیجه، تجارت و صنعت جدید، به دست سرمایه دارانی افتاد که می توانستند خود را با مقتضیات عصر جدید وفق دهند. قدرت مجموعه اصناف از شروع قرن 17 میلادی در انگلستان روبه زوال گذاشت. جوامع صنفی فرانسه تا قرن 18 میلادی رونق داشتند تا آن که انقلاب کبیر فرانسه، بساط آن ها را برچید. سازمان های اصناف آلمانی هم به تدریح در قرن 19 میلادی از بین رفتند. سازمان اصناف ایتالیا نیز در همین قرن برافتادند.
آیا این ساختاری است که با ماهیت هنر امروز هم خوانی و مطابقت داشته باشد؟ در واقع اصناف حول حرفه ها و مشاغل شکل می گیرند که به فراوریات مشابهی مشغولند و معیارهای یکسانی برای شناسایی و کنترل این محصولات وجود دارد. صنف کفاشان، صنف درودگران، صنف نانوایان و... که محصولات قابل مقایسه ای دارند و معیارهای سنجش معینی بر فراوری و شیوه فراوری آن ها حکمفرماست. از جمله می توانند با قیاس کالاهایی که وارد بازار می نمایند، قیمت گذاری شوند. (از قسمتی از هنرهای کاربردی مثل طراحی گرافیک بسته بندی، کارت ویزیت، خوشنویسی تبلیغاتی، صنعت سینما، صنعت موسیقی و... که بگذریم) هیچ کدام از آثار هنری مشمول این ماهیت نیستند. مشروط بر آن که تفاوت ذاتی هنر و صنعت ـ هنر و یا محصولات مشابهی مثل صنایع دستی و... را بدانیم.
تصور کنید که صنفی مثل صنف غزلسازان (توجه کنید؛ غزلساز و نه غزلسرا) تشکیل شده و طی بخشنامه هایی برایی معین نرخ فراوری غزل و یا سطح بندی غزلسازان اقدام قانونی کند و راهکارهای فرمایشی و نظارتی برای بهبود کیفی غزل صادر نماید. خب در این میان گاهی هم (اگر روابط درون صنفی اجازه داد) از حقوق غزلسازان در جرائمی مثل کپی و سرقت هم در حد مقدورات دفاع کند.
سئوال دیگری این است که آیا هنرمندان (حتی هنرمندان یک رشته اعم از نقاشی، عکاسی، مجسمه سازی، موسیقی و...) محصولی مشابه و قابل قیاس فراوری می نمایند؟ قیمت یک تابلوی نقاشی در ابعاد 100 در 70 چند تومان است؟ از چه رنگ و کیفیتی باید برخوردار باشد؟ به خاطر داریم همین موضوع ساده در معین دستمزد بازیگران به چه سرانجامی رسید.
در قانون نظام صنفی مصوب 16 خرداد 1350 در ذیل ماده دو و سه در تعریف فرد صنفی و واحد صنفی آمده: شخصی حقیقی یا حقوقی که در یکی از فعالیت های صنفی اعم از فراوری، تبدیل، خرید و فروش، توزیع و انجام خدمات بدنی یا فکری سرمایه گذاری کرده و به عنوان پیشه ور و صاحب حرفه و مشاغل آزاد خواه بالمباشره یا با مباشرت دیگران محل کسبی دایر و یا وسیله کسبی فراهم کند و تمام یا قسمتی از کالا و یا محصول و یا خدمات را مستقیماً به مصرف نماینده عرضه نماید فرد صنفی شناخته می شود.
واحدهای اقتصادی و یا خدمت که فعالیت آن ها در محل ثابت یا با وسیله سیار باشد و توسط فرد یا افراد صنفی با اخذ پروانه کسب و یا پروانه اشتغال دایر شده و یا بشود واحد صنفی شناخته می شوند. آیا با این تعریف هنرمندان به اقتضای عضویت در صنف و یا کسب پروانه هنرمندی، هنرمند فرض خواهند شد!؟ یا لزوماً باید محل کسب رسمی دایر نمایند؟ آیا این موضوعات به هنر و هنرمندان مربوط می شود و یا کاسبان هنر و دلالان؟ به اثر هنری مربوط می شود و یا کالای تجاری کیچ؟ به اثر دست هنرمند و یا اثر دست صنعتگر؟
نگاهی به دیگر مواد قانون نظام صنفی و اتحادیه ها بیاندازید. مثلاً ماده 11 وظائف اعضای صنف را چنین توضیح می دهد: افراد صنفی مکلفند مقررات صنفی همچنین قوانین و مقررات مربوط به کار و بیمه های اجتماعی و دستورالعمل های مربوط به نرخ ها وقیمت ها و امور بهداشتی و ایمنی و حفاظت فنی و زیبایی و دستوراتی را که طبق قوانین و مقررات از طرف اتاق اصناف و اتحادیه مربوط داده می شود رعایت و اجرا کند. می توان چنین انتظاری از هنرمندان وارسته و مستقل داشت؟ شباهتی بین روح اقتصادی صنف و روح هنرمند می توان در این مواد یا هر اساسنامه و قانون مشابهی پیدا کرد؟
از طرفی صنوف در جوامعی کاربرد دارند که نظام حقوقی ناسالم، فاسد و یا ناکارآمد داشته و به طور سیستماتیک از حقوق صاحبان آن حرفه دفاع نمی شود. در غیر اینصورت اعمال نظر هیئت های منصفه تخصصی و یا همان کارشناسان ماده 9 نظام صنفی (که البته همچون کارشناسان رسمی دیگر به وسیله فرایند انتخابی دادگستری معین می شوند) برای حل و فصل موارد حقوقی کافی است.
دو
یکی از مسائل جدی در جامعه ما، به ویژه در حوزه فرهنگ و هنر؛ توقف بیش از احتیاج در دوره مدرن و مدرنیسم است. علی رغم ادعای اکثریت هنرمندان و مدرسان هنری و مورخین و منتقدین، باید اذعان کرد هنر امروز ایران هنوز پایبند اصول مدرنیسم باقی مانده و اینرسی سکون و بعضی موفقیت های موقت آن اجازه عبور از این مرحله را به بخش بزرگی از جامعه نداده است.
سال هاست ماشین ویرانگری مدرنیسم در شکست بی مهار همه قواعد و قوانین و تجارب موفق یا ناموفق گذشته، در دنیا متوقف شده است. اصول پذیرفته شده از تاریخ و تجربه، دیگر تعبیر به دگماتیسم و عقب ماندگی نمی شود. میراث فرهنگی در جوامع امروزی به مهمترین منبع دانائی و خرد و تجربه تبدیل شده است. گذر به پست مدرنیسم در مقالات و گفتارهای متعدد مورد آنالیز قرار گرفته و دنیا بینی مدرن تغییرات بنیادی کرده است.
یکی از این تغییرات توجه به ارزش های بومی است. البته مشروط بر این که این ارزش ها را در علائم و نشانه هایی مثل مکتب سقاخانه خلاصه نکنیم. بی تردید یکی از اساسی ترین مفاهیم در این دست ارزش ها؛ مسئولیت اجتماعی است. در حالی که مدرنیسم کوشش می کرد همه مسئولیت های اجتماعی را به واحدهای تازه تأسیس واگذار کند، نظام اجتماعی درازای تاریخ، آن را به عهده وجدان بیدار اجتماعی و مسئولیت پذیری عمومی می گذاشت.
رفتارهای حرفه ای، تجار، کسبه، فراورینماینده و... تا به قاضی و محکمه احتیاج پیدا نکرده بود، با نظارت عمومی کنترل می شد. حلواپزی که حلوای تلخ می پخت در این نظام طبیعی محکوم به نابودی بود. معماری که حریم کوچه را اشغال می کرد، شغلش را برای همیشه از دست می داد. آن که از حد دین خارج بود، مترود می شد. بعد از این دوره تاریخی و طبیعی، نظام های مصنوعی وظیفه کنترل را به عهده گرفتند. به عنوان نمونه نظام مهندسی کوشش کرد با استخراج و اعمال قوانین و آئین نامه ها و... این وظیفه خطیر را ـ به جای مردم ـ به عهده بگیرد.
بنابراین در اولین مرحله؛ حساسیت های اجتماعی و مسئولیت پذیری عمومی در مقابل این نظام ظاهراً منسجم و علمی، رو به افول گذاشت. نتیجه اش را هم در همه شهرهای ایران می توان به چشم دید. فرض کنید چنین نظامی ناکارآمد، فسادپذیر، توصیه پذیر و... هم باشد؛ مشکل صد چندان خواهد بود.
آیا با مخاطب هنر و سلیقه هنری می توان رفتاری چنین داشت؟ آیا هنر و زیبائی را می توان تبدیل به وظائفی تعریف شده تبدیل کرد؟ آیا چنین نظریه هایی به منافع کسانی می اندیشند که در اصطلاح معماری بساز ـ بفروش هستند و یا به کنترل و محدود کردن معنای هنر و عملکرد هنرمندان نظر دارد؟ طبیعی است این طرح تشکیل صنف هنر و یا نظام صنفی هنر با اقبال تعداد زیادی از اهالی هنر هم روبرو خواهد شد. چرا که همیشه تعداد مدعیان هنر چندین برابر هنرمندان واقعی است.
منبع: خبرگزاری مهر