سید جمال بنیادگرا نبود
به گزارش مجله آراد، خبرنگاران/فارس اندیشمند اسدآبادی در عجب بود از اینکه متفکران اسلامی شب همه شب در برابر چراغ نفتی چمباتمه می زنند، اما هرگز از خود نمی پرسند که چرا وقتی حباب شیشه ای چراغ را می پوشاند، دود از چراغ برمی خیزد!
سید جمال الدین اسدآبادی که در متون غربی به سید جمال الدین افغانی مشهور است، یکی از پر بحث ترین شخصیت های تاریخ معاصر دنیا اسلام است. حتی امروز که 124 سال از مرگش می گذرد، هر جوانی که بخواهد درباره گذشته این سرزمین تحقیقی انجام بدهد و بفهمد که چگونه ما به اینجا رسیده ایم، ناگزیر باید اقدامات و زندگی سیدجمال الدین را نیز آنالیز کند.
منبع اصلی دانش جوانان این نسل، متاسفانه ویکیپدیاست! یک دایره المعارف مجازی که اطلاعات درون آن را نه متخصصان تعیین و گزینش شده، بلکه هر فردی که زودتر آمده، نوشته است. به همین دلیل معمولا مطالب غریبی در آن یافت می گردد؛ خصوصا در نسخه فارسی آن!
به گزارش خبرنگاران، در صفحه سیدجمال الدین اسدآبادی، در ویکیپدیای فارسی نوشته شده او پدر بنیادگرایی اسلامی بوده است. عبارت بنیادگرایی انسان را یاد داعش و القائده و طالبان می اندازد، ولی سیدجمال در دوران خود انسانی نواندیش محسوب می شد. در شماره 18 روزنامه قانون، که یکی از مشهورترین روزنامه های تاثیرگذار بر فرایند انقلاب مشروطیت بود، اینگونه نوشته شده است: جناب سید جمال الدین اسدآبادی را چرا از ایران تبعید کردند؟ به علت آنکه آن فاضل گرامی به یک غیرتی که باید سرمشق علمای ایران باشد، در این ملک محرک و مروج آدمیت شده بود. (مجموعه روزنامه قانون، کویر، 1369)
نسبت بنیادگرایی به سیدجمال، از آن حرف هایی است که نمی گردد به راحتی از کنارش گذشت. برای همین به سراغ یک مختصص در زمینه بنیادگرایی رفتم. دکتر احسان حمیدی زاده، استاد جامعه شناسی دانشگاه شیراز؛ کسی است که تحقیقات گسترده ای پیرامون گروه های بنیادگرا انجام داده است و کتابی از او پیرامون همین موضوع، با عنوان جامعه شناسی بنیادگرایی، به چاپ رسیده است.
دکتر حمیدی زاده در کتاب خود، 9 ویژگی را برای بنیادگرایان برشمرده است؛ که خشونت جز آنان نیست! به گفته این جامعه شناس، حتی تعداد گروه های بنیادگرای غیرخشن، از گروه های خشونت طلب بیشتر است. منتها خشنوت گراها بیشتر دیده می شوند. بنیادگرایی محدود به اسلام هم نیست؛ در مسیحیت و یهودیت نیز گروه های بنیادگرا وجود دارند که مشهورترین شان اکثریت اخلاقی در مسیحیت پروتستان، و هاردیم در یهودیت است.
احسان حمیدی زاده در پاسخ به این سئوال که آیا می توان سید جمال الدین اسدآبادی را پدر بنیادگرایی اسلامی به حساب آورد یا نه، به خبرنگاران گفت: مطلقا باور ندارم که سیدجمال الدین اسدآبادی، حتی به لحاظ فکری، پدر بنیادگرایی اسلامی باشد. شاید در شاخص های مربوط به بنیادگرایی اسلامی، سیدجمال الدین تنها واجد یک ویژگی، از 9 ویژگی بنیادگران، باشد؛ بازگشت به سلف صالح (نسل های اول پس از بعثت). لذا برخی اندیشمندان سیدجمال را پدر سلفی گری می دانند، و من هم با این گزاره همدل تر هستم. سیدجمال الدین می تواند پدر فکری سلفی گری به حساب بیاید، نه بنیادگرایی. البته در متون مختلف این اشتباه دیده می گردد که سلفی گری را با بنیادگرایی یکسان می دانند، درحالی که این دو رویکرد فکری علی رغم شباهت هایی که دارند، مطلقا یکسان نیستند.
وی ادامه داد: به باور من، سیدجمال از لحاظ فکری، شبیه ترین فرد به روشنفکران دینی امروز است. این امر هم در منش سیاسی او تعیین است، و هم در اندیشه و کردار او؛ به خصوص در مناظره هایی که با اروپاییان انجام می دهد. سیدجمال مثل روشنفکران دینی امروزی تلاش می کرد اسلام را با جنبه های زندگی مدرن هماهنگ کند و حتی در مواردی یکسان بداند.
سلفی گری نیز البته مانند بنیادگرایی، صفتی است که به گروه های خشونت طلبی مانند داعش و طالبان اطلاق می گردد. ولی سیدجمال به آن دلیل به گذشته می نگریست، زیرا به دنبال احیای تفکر خردگرا در دنیا اسلام بود. تفکری که زمانی در دنیا اسلام قدرت داشت و یکی از عوامل اصلی رشد دانشمندان مسلمان در آن دوران به شمار می آمد. آن تفکرات برای نواندیشان مسلمانان قرن نوزده میلادی، که توسط کشورهای اروپایی تحقیر و استثمار شده بودند، راه برون رفت از تاریکی، و به نوعی همان مسیری بود، که اروپا نیز در راه رسیدن به مدرنیته پشت سر گذاشته بود.
قدرت اروپا در آن موقع مسلمانان زیادی را تحت تاثیر قرار داد، که سید جمال الدین یکی از آنان بود. این افراد می خواستند قدرت را به دنیا اسلام بازگردانند، و راهکار را در احیای تفکر پیشینیان می دیدند. داریوش شایگان، در مقاله نگاه شکسته می نویسد:آنچه بیش از همه در مسلمانان شگفتی برانگیخت، واقعیت عقب ماندگی آنان از غرب بود که از دهه 1880 میلادی به موضوع اصلی تفکر گروهی از متفکران مسلمان و به یکی از مسائل ثابت روزنامه عربی عروه الوثقی تبدیل شد. این روزنامه را سیدجمال الدین اسدآبادی و محمد عبده (اندیشمند مصری) در پاریس بنیاد گذاشتند که مسلمانان را به مبارزه با تاریک اندیشی و تعصب و عقب ماندگی اجتماعی فرامی خواند و آنان را به برانداختن استیلای غرب در سرزمین های اسلامی برمی انگیخت. این روزنامه کانون تبلیغ فکر اتحاد مسلمانان (پان اسلامیسم)، و بازگشت به سرچشمه ها و نوزایش اسلامی بود.
سپس مضامین اصلی مطالب این روزنامه را محمدرشید رضا، یکی از نزدیکان عبده، در مجله اش به نام المنار، و عبدالرحمن کواکبی و دیگر متفکران اسلامی در نوشته های خود مطرح کردند. در این مضامین دو گرایش می بینیم: یکم، گرایش انتقاد از خود (مضمون عقب ماندگی) و دوم، تلاش در جهت پذیراندن این فکر که اگر مسلمانان دچار این همه درماندگی و تیره روزی شده اند، از آن روست که دین راستین را تباه نموده اند، چندان که امروز اسلام پوستینی را می ماند که پشت و رو شده باشد.
رهبر این نهضت سید جمال الدین اسدآبادی است. او در سخنرانی مشهورش در روز هشتم نوامبر 1872 در آلبرت هال کلکته، یکراست به اصل موضوع می پردازد و می گوید: دولت عثمانی و خدیو مصر شصت سال است که مدارس علمی بنیاد نهاده اند اما این کار کمترین سودی برای آنان نداشته است. زیرا در این مدارس فلسفه درس نمی دهند. نبود روح فلسفی است که نمی گذارد آنان به نتیجه ای در شاخه های دیگر علمی برسند... به یقین می توانیم بگوییم ملتی که دارای روح فلسفی است، حتی اگر از رشته های خاص علمی آگاهی نداشته باشد، در سایه این روح فلسفی از آمادگی لازم برای به دست آوردن دانش در زمینه های گوناگون علمی برخوردار است.
منظور سیدجمال الدین از روح فلسفی، همان روح جدید علمی است. او در عجب است از اینکه متفکران اسلامی شب همه شب در برابر چراغ نفتی چمباتمه می زنند، اما هرگز از خود نمی پرسند که چرا وقتی حباب شیشه ای چراغ را می پوشاند، دود از چراغ برمی خیزد. کوتاه سخن اینکه آنان را به سبب کنجکاو نبودن و نداشتن شور و شوق و بی خبری شان سرزنش می نماید. (از کتاب آمیزش افق ها، منتخباتی از آثار داریوش شایگان، به تلاش سید منصور هاشمی، نشر فروزان روز، 1388)
مثال چراغ را سیدجمال احتمالا از آن جهت استفاده نموده است، که آنتوان لاوازیه، دانشمند فرانسوی قرن 18، در گفتاری بسیار مشهور بیان نموده بود که تماشای سوختن چراغ باعث ایجاد کنجکاوی در او برای کشف دلیل سوختن شد. تحقیقات لاوازیه در نهایت منجر به کشف مثلث آتش و همچنین کشف و فراوری عناصر اکسیژن و هیدروژن شد.
در قرن هجده میلادی، که به قرن روشنگری هم معروف است، اروپاییان شیوه جدیدی از تفکر را پی گرفتند و خرد و علم و دانش در نزد ایشان بسیار مهم شد. این جریان اجتماعی در تمام اروپای غربی با استفاده از کلماتی توصیف می شد که معنای روشنایی داشتند. به هرحال اروپا داشت از تاریکی جهل به سمت روشنایی خرد می رفت. (تعبیر تاریکی و روشنایی برای جهل و خرد، منسوب به سقرط، فیلسوف یونان باستان است که الگوی متفکران اروپایی آن دوران بود) عبارات منورالفکر و روشنفکر نیز از همین محل به زبان های عربی و فارسی راه یافتند.
ایمانوئل کانت، فیلسوف شهیر آلمانی، در اواخر قرن هجدهم میلادی، روشنگری را اینگونه تعریف کرد: رهایی انسان از نابالغی خودخواسته. کانت منظور خود از بالغ شدن را نیز اینگونه عنوان نمود: توانایی به کار فهم خویشتن، بدون راهنمایی دیگری. به طور خلاصه روشنگری یعنی جرئت اندیشیدن داشته باش. (برگرفته از سنجش دیالکتیک روشنگری، خسرو ناقد، نشرنی، 1398)
سید جمال الدین اسدآبادی و یارانش، تفکر معتزله را نزدیک به تفکر روشنگری می دانست و خواهان احیای دورانی بود که تفکر معتزله در میان مسلمانان ارجحیت داشت. از نظر آن ها این بازگشت به گذشته، تنها راه نجات مسلمانان بود. نگاه ایشان به پشت سر، با نگاهی که گروه های تروریستی در قرن بیستم و بیست ویکم داشته و دارند، از اساس متفاوت بوده و به هیچ وجه نمی توان سیدجمال را پدر معنوی امثال داعش و القاعده در نظر گرفت.
منبع: خبرگزاری ایسنا